برای مشاهده یافته ها از کلید Enter و برای خروج از کلید Esc استفاده کنید.

کشورهای جهان، امنیت خود را به چه کسانی سپرده‌اند؟

لینک دانلود فایل PDF مطلب

 

همه می‌دانیم که در شورای امنیت سازمان ملل متحد، ۵ کشور حق وتو دارند و اگر مخالف قطعنامه‌ای باشند، چیزی تصویب نخواهد شد.

امّا این حق و قدرت از کجا آمده؟

این ماجرا اگرچه چندان پشت پرده و پنهان نیست، ولی کمتر از آن حرفی زده می‌شود. از قضا به هفته‌ای که در آن هستیم هم مربوط می‌شود؛  این هفته ۷۶مین سالگرد بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی بود…

کشورهای ایالات متحده آمریکا، روسیه، بریتانیا، چین و فرانسه، اعضای دائمی و دارای حق وتوی شورای امنیت هستند.

داستان از جنگ جهانی دوم شروع شد…

اگرچه معمولاً آغاز جنگ جهانی دوم را حمله هیتلر به لهستان می‌دانند، اما واقعیت این است که بر خلاف جنگ جهانی اول، اتفاقات پراکنده در سراسر دنیا از دهه ۱۹۳۰ میلادی، به جنگ جهانی دوم ختم شد. از درگیری‌های ژاپن و چین گرفته، تا ناآرامی‌های مرز آلمان و فرانسه و حتی جنگ داخلی اسپانیا میان ژنرال فرانکو و جمهوری‌خواهان اسپانیا.

آن‌هایی که ارتباطی با تاریخ میلادی برقرار نمی‌کنند، برای معادل حدودی شمسی، ۲۱-۲۰ سال از سال میلادی کم کنند؛ مثلاً سال ۱۹۳۹ میلادی که سال حمله هیتلر به لهستان است، می‌شود سال ۱۳۱۸. یعنی سال ۳۹ آن‌ها می‌شود سال ۱۸ ما؛ بیست و یکی کمتر!

ماشین جنگی آلمان، به سرعت در لهستان پیش می‌رفت. شوروری، هیتلر را تهدیدی برای خود می‌دید. هیتلری که حالا با اشغال لهستان، به مرز شوروری هم رسیده بود. فرانسه و بریتانیا به آلمان اعلام جنگ کردند. اما فرانسه بر خلاف جنگ جهانی اول، ۶ هفته‌ای تسلیم هیتلر شد.

یکی از مهم‌ترین بخش‌های نقشه جهان در جنگ جهانی دوم اینجاست؛ لهستان، محصور بین شوروی و آلمان است. آن‌طرفِ آلمان، فرانسه و در شمال فرانسه هم کانال مانش که فرانسه را به انگلیس وصل می‎‌کند.

حدود یک سال از حمله هیتلر گذشته بود و آمریکا هنوز به صورت رسمی وارد جنگ نشده بود. در انتخابات سال ۱۹۴۰، فرانکلین روزولت که خود را برای سومین دوره ریاست‌جمهوری آمریکا آماده می‌کرد، وعده داد که هیچ پسری از ایالات متحده به جنگ نرود.

فرانکلین دلانو روزولت، ۳۲مین رئیــس‌‌جمهور ایالات متحده که ۴ دوره و از سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵، طولانی‌ترین دوره ریاست‌جمهوری آمریکا را دارد.
آمریکا در جنگ جهانی اول هم، تازه سال آخر جنگ وارد نبرد شد. آن‌ها در جنگ جهانی دوم، با منطقه جنگی فاصله قابل توجهی داشتند و بعدها همین نبودن آمریکا در مناطق درگیر جنگ، صحنه اقتصاد جهانی را دگرگون کرد.

آگوست ۱۹۴۱، وینستون چرچیل و روزولت، به صورت پنهانی با هم دیدار کردند. چرچیل، نخست‌وزیرِ امپراطوری بریتانیا که آن زمان خود را قدرت برتر و رهبر جهان می‌‌دید، حالا آمده بود تا آمریکا را به عنوان متحدش، برای ورود به جنگ متقاعد کند. روزولت هم از این فرصت استفاده کرد و از شیوه تجارت جهانی و تسلط بانکداران انگلیسی بر اقتصاد جهان انتقاد کرد. در پایان دیدار، منشوری توسط طرفین منتشر شد که بعدها با اعلامیه ملل متحد کامل شد و سنگ بنای سازمان ملل متحد را گذاشت.

ادبیات منشور آتلانتیک، اگرچه به ظاهر آزادی‌خواهانه است، ولی در واقع به گفته پسر روزولت که در دیدار حاضر بود، آغاز حرکت روزولت بود برای برداشتن شنل رهبری جهان از دوش بریتانیا بر دوش آمریکا.

آلمان به سرعت وارد خاک پهناور شوروی هم شد. سال ۱۹۴۱، اوکراین در نبرد کیف سقوط کرد تا صنعتی‌ترین ناحیه شوروی فلج شود. اقتصاد شوروی با چالش جدی مواجه شد. آمریکایی‌ها، گرچه با شورویِ کمونیست آبشان در یک جوی نمی‌رفت، مایل بودند شوروی بخشی از ماشین جنگی هیتلر را به خود مشغول کند. از همین رو، خودشان را با شوروی در یک جبهه می‌دیدند.

اوکراین که امروز کشوری مستقل است، در غربِ شوروی و در مسیر حرکت آلمان‌ها قرار داشت. نبرد کیف، شوروی به رهبری استالین را زمین‌گیر کرد.

هری ترومن، سناتور آن زمان ایالت میسوری در مجلس سنا، نگاه ابزاری آمریکا به شوروی را اینطور توصیف کرد:

«اگر ببینیم آلمان در حال پیروزی است، باید به شوروی کمک کنیم و اگر شوروی بخواهد پیروز شود، به آلمان کمک می‌کنیم. اجازه می‌دهیم تا می‌توانند همدیگر را بکشند…»

ترومن، بعدها ۳۳مین رئیس‌جمهور آمریکا شد؛ سال‌های آخر جنگ جهانی دوم…

از آن طرف، امپراطوری ژاپن که با حمله به چین، با تحریم نفتی آمریکا مواجه شده بود، تصمیم گرفت نفت خود را از کمپانی هندِ شرقیِ هلند تأمین کند. پایگاه نیروی دریایی آمریکا در پِرلْ‌هاربر، سر راه ژاپن بود. ژاپنی‌ها با حمله به پرل‌هاربر، ۲۵۰۰ نفر از آمریکایی‌ها را کشتند. از این کشته‌ها بعدها بسیار گفته شد؛ بیش از هر کشتار دیگری در جنگ جهانی دوم و حتی بعد از آن. حتی عده‌ای، بمباران هیروشیما و ناکازاکی را هم انتقام این نبرد می‌دانند.

کمپانی هند شرقی هلند، برای دو قرن از ارکان سرمایه‌داری هلند بود. بعد از جنگ جهانی دوم، هندِ شرقی هلند استقلال یافت و اندونزی امروزی شد.

آمریکا و انگلیس، به سرعت با ژاپن اعلام جنگ کردند. آلمانِ متحد با ژاپن هم به آمریکا اعلام جنگ کرد. حالا دیگر کشورها دو دسته شده و اتحادهای نظامی متحدین و متفقین را تشکیل داده بودند. اتحادهایی که شاید معادلات سیاسی امروز ما را متولد کردند.

متحدین شامل آلمان، ژاپن و ایتالیا بود و متفقین آمریکا، شوروی، بریتانیا، چین و فرانسه.

عده‌ای از دانشمندان که از اروپای تحت تصرف آلمان نازی گریخته بودند، به آمریکا آمده بودند. آن‌ها از دستیابی هیتلر به سلاح اتمی وحشت داشتند. این‌طور گفته شده که این داشمندان در تلاش بودند تا دولت ایالات متحده را برای پیش‌دستی کردن در ساخت سلاح اتمی علاقه‌مند کنند.

اواخر سال ۱۹۳۸ و قبل از حمله آلمان به لهستان، اتوهان و فریتس اشتراسمان، دو دانشمند آلمانی، با شکافتن اتم اورانیوم، جهان را شگفت‌زده کردند.

لئو زیلارد، یکی از  دانشمندانی بود که آن زمان آن‌قدر شهرت نداشت که دولت آمریکا روی حرف او حساب کند. او از آلبرت انیشتین کمک گرفت تا برای روزولت نامه بنویسد و اجازه یک برنامه تحقیقاتی ساخت بمب اتم صادر شود.

آلبرت انیشتین در کنار لئو زیلارد. انیشتین، بعدها از اقدام خود برای ساختن بمب اتم پشیمان شد.

پروژه بمب اتم ابتدا کوچک بود؛ ولی سال ۱۹۴۲ با نام پروژه منهتن، به طرح نظامیِ بزرگی تبدیل شد. رابرت اوپنهایمر، به ریاست آزمایشگاه پروژه انتخاب شد. اوپنهایمر، گروهی از دانشمندان را برای این کار تشکیل داد. انریکو فرمی و لئو زیلارد از مشهورترین این افراد بودند.

رابرت اوپنهایمر، فیزیکدان و استاد دانشگاه‌های برکلی و کَل‌تِک بود. او به وسیله لزلی گرووز، فرمانده نظامی پروژه منهتن، به ریاست آزمایشگاه لوس‌آلاموس انتخاب شد. لوس‌آلاموس در ایالات جنوبی نیومکزیکو قرار دارد.

آمریکایی‌ها در حالی به بهانه دستیابی هیتلر به بمب اتم، دنبال رونمایی از خطرناک‌ترین سلاح تاریخ بشر بودند که بعدها مشخص شد پروژه بمب اتم آلمان، در همان سال ۱۹۴۲  متوقف شده است.

آلمان به جای بمب اتم، به دنبال تولید اولین موشک بالستیک جهان رفت: موشک وی-۲. موشک بالستیک موشک دوربُردی است که از جو زمین خارج می‌شود و پس از آن، بدون مصرف سوخت و تنها با قوانین فیزیک مسیر خود را ادامه می‌دهد و با برگشت به جو زمین، بر سر اهداف فرود می‌آید. بعد از جنگ، نقشه‌های موشک آلمان به دست شوروی و آمریکا افتاد و صنعت هوا و فضای آن‌ها را به حرکت درآورد.

آلمان که توان جنگی خودش را در شوروی به کار گرفته بود، از غربش آسیب‌پذیرتر بود. اگر آمریکا و بریتانیا، از غرب به آلمان حمله می‌کردند و جبهه‌ی دوم را تشکیل می‌دادند، ضربه سختی به آلمان بود. تشکیل جبهه‌ی دوم آن‌قدر به تعویق افتاد که استالین خودش دست به کار شد. استالین، بزرگترین انتقال نظامی تاریخ را شروع کرد. ۱۰ میلیون نفر را به شرق کشور خود و دور از آلمان انتقاد داد و اقتصاد خود را متحول کرد.

استالین در دو سال، ۲۰۰۰ کارخانه جدید راه انداخت و صنعت خود را در جهان پیش‌رو کرد. ۴۰ هزار تانک و ۵۰ هزار هواپیما تولید شدند که از تجهیزات آن زمان آلمان بیشتر بودند. این پیشرفت البته به قیمت فشار بر مردم بود. حتی زنان و کودکان، روزانه ۱۲ تا ۱۸ ساعت کار می‌کردند. این‌ها را به رنجِ جنگ هم اضافه کنید. مثلاً شهر لنینگراد (سن‌پطرزبورگ) در محاصره ۹۰۰ روزه، یک سوم جمعیتش را از دست داد.

زمستان ۱۹۴۲، آلمان به سمت شهر نفت‌خیز باکو حرکت کرد تا دسترسی شوروی به نفت را قطع کند. آن‌ها در استالینگراد، با شوروی درگیر شدند. یکی از بزرگ‌ترین و مشهورترین نبردهای تاریخ… نیم میلیون روس کشته شدند. شهر ویران شد؛ ولی تصرف نه… مقاومت روس‌ها جواب داد و آلمان‌ها سرانجام در استالینگراد زمین‌گیر شدند و سپس در نبرد تانک‌ها در کورسْک هم شکست خوردند و از جبهه شرق به صورت گسترده عقب نشستند. شوروی در موضع حمله قرار گرفته بود.

تنها در نبرد مشهور استالینگراد، روس‌ها بیش از تمام کشته‌های آمریکا و بریتانیا در جنگ جهانی دوم، تلفات دادند!

آلمان هنوز کاملاً تسلیم نشده بود. حملات متفقین به نیروهای موسولینی در ایتالیا هم، ضربه چندانی به نازی‌ها نزد. روزولت، استالین و چرچیل، برای حل معادلات متفقین، سرانجام و برای اولین بار، در نوامبر ۱۹۴۳ در تهران با هم دیدار کردند. روزولت قول داد که بهار سال بعد، جبهه دوم در غرب آلمان را ایجاد کند و به شوروی برای ایجاد دولت‌های شرق اروپا اختیار داد. در عوض، قرار شد استالین از جنوب شوروی به ژاپن حمله کند.

کنفرانس تهران، از ۶ تا ۹ آذر ۱۳۲۲ در تهران برگزار شد. روزولت، رئیس‌جمهور ایالات متحده، استالین، رهبر شوروی و چرچیل، نخست‌وزیر بریتانیا، بدون اینکه به حکومت محمدرضا شاه اطلاع بدهند، در خاک ایران، با هم به صورت سری ملاقات کردند. سران ایران، تازه صبح یکشنبه فهمیدند!
در روزهای اخیر سفرای روسیه و انگلیس، در همان مکان، عکس مشابهی گرفته‌اند. این اقدام که برای ایرانی‌ها یادآور تحقیری تاریخی است، توسط خیلی‌ها به شدت محکوم شده.

سال ۱۹۴۴، در حالی که شوروی در شرق اروپا (غرب خودش) پیش‌روی می‌کرد، روزولت برای بار چهارم نامزد انتخابات شد. در اتفاقاتی که به وسیله‌ی اعضای صاحب نفوذ حزب دموکرات انجام گرفت، هری ترومن معاون روزولت انتخاب شد.

تا آخرین لحاظ قرار بود هِنری والاس معاون روزولت انتخاب شود. ولی هری ترومن را انتخاب کردند. روزولت هم دو ماه پس از انتخاب، درگذشت و ترومن رئیس‌جمهور آمریکا شد.

سران متفقین که در مسیر پیروزی بودند، سال ۱۹۴۵، بار دیگر با هم دیدار کردند. روزولت، حمایت از باز شدن اقتصاد جهانی به روی سرمایه‌گذاران آمریکایی را در سر می‌پروراند. او همچنین خواستار تشکیل سازمان ملل برای پاسداری از صلح بود. آن‌ها در این دیدار، آلمان را بین خودشان تقسیم کردند.

قرار شد سیستمی در سازمان ملل، به مستعمرات آزادشده رسیدگی کند. فرانسه و انگلیس بر سر تصاحب آسیا و آفریقا با هم مشاجره داشتند. این تصویر، نقشه ترسیمیِ تقسیم آلمان است.

روزولت به علت بیماری درگذشت. تنها دو ماه پس از  انتخاب مجددش به عنوان رئیس‌جمهور، هری ترومن رئیس‌جمهور شد. ترومن خودش هم می‌دانست که این جایگاه، برایش بزرگ است. او که از خیلی چیزها از جمله بمت اتم اطلاعی نداشت، دست به دامان جیمی بِرنز شد که او را به پست معاونت رسانده بود. بِرنز هرآنچه می‌دانست، برایش گفت. او اینطور به ترومن القاء کرد که شوروی بدعهدی خواهد کرد.

ترومن قبل از رئیس‌جمهور شدن، از بمب اتم خبر نداشت. حتی روزولت هم به خود زحمت نداده بود قبل از مرگش، معاونش را باخبر کند.

ترومن با رفتار و سخنانش در دیدار با وزیر خارجه شوروی، اختلاف با شوروی را کلید زد. همچنین، در افتتاحیه سازمان ملل در آپریل ۱۹۴۵، شوروی می‌خواست دولت ائتلافی روس به نمایندگی از لهستان در جلسه باشد. پذیرفته نشد و روابط تیره شد. فضایی تنش‌آمیز میان متفقین به وجود آمد. وعده صلح جهانی، هنوز شروع نشده، به چالش کشیده شد.

روزولت، در کنفرانس تهران، درباره لهستان به استالین اختیار داده بود. ولی ترومن چندان تمایل نداشت به تصمیم‌های پیش از خود متعهد باشد.

در همان ماه، شوروی با سه لشکر ۲/۵ میلیونی به آلمان حمله کرد. آلمان پس از ۴ روز سقوط کرد. ۷ مِی ۱۹۴۵، آلمان تسلیم شد. حالا ژاپن مانده بود و شوروی‌ای که با متفقین قرار گذاشته بود در جنگ اقیانوس آرام، علیه ژاپن وارد شود.

پس از سقوط آلمان، قرار شد رؤسای متفقین در پوتسدام، واقع در حاشیه آلمان، مهم‌ترین اجلاس جنگ جهانی دوم را برگزار کنند. ترومن، منتظر اعلام نتایج آزمایش بمب اتم بود تا با دست پر به اجلاس برود. او دو هفته اجلاس را به عقب انداخت. تأخیر در اجلاس کارساز بود. یک روز قبل از ملاقات ترومن و استالین، دانشمندان خبر انفجار موفقیت‌آمیز بمب اتم را به ترومن دادند و ترومن هم داشتن مرگبارترین سلاح جهان را به رخِ استالین کشید.

زمانی که ترومن، فاتحانه از بمب خبر می‌داد تا استالین را شوکه کند، احتمالاً نمی‌دانست که مأمورین مخفی شوروی، پیش از این، استالین را از آزمایش‌های اتمی آمریکا آگاه کرده‌اند.

حالا نوبت ژاپن بود. کینه آمریکایی‌ها از ژاپن به پرل‌هاربر بازمی‌گشت. حالا فرصت انتقام بود. سال ۱۹۳۷ که ژاپن شهرهای چین را بمباران می‌کرد، آمریکا این اقدام را به شدت محکوم کرده بود؛ ولی زمان این ظاهرسازی‌ها گذشته بود. در همین جنگ جهانی دوم، انگلیس در شب و آمریکا در روز، شهرهای متحدین در اروپا را بمباران می‌کردند. حتی آن‌ها در سال ۱۹۴۵، شهر درسدن آلمان که ارزش نظامی چندانی نداشت را جوری بمباران کردند که ۲۵۰۰۰ نفر در آتش بمب‌های فسفری، زنده‌زنده بسوزند.

در فوریه ۱۹۴۲، بیش از ۱۱۰ هزار ژاپنی و ژاپنی-آمریکایی به علت خطر برای آمریکا، به فرمان روزولت خانه‌هایشان تخلیه و در اردوگاه‌های کار اجباری در سخت‌ترین شرایط زندگی اسکان داده شدند. ۷۰ درصد این افراد، شهروند آمریکا بودند.

آمریکا، بمباران غیرنظامی‌ها را به ژاپن کشاند. در یکی از این موارد، ۳۳۰ هواپیما در مارس ۱۹۴۵ روی سر مردم توکیو خراب شدند. ۴۱ کیلومتر مربع نابود و ۱۰۰ هزار نفر سوختند. شهرهای ژاپن، با جنونی بی‌سابقه بمباران می‌شدند. نیروی هوایی آمریکا، شهرهای ژاپن که اهمیت نظامی نداشتند را هدف قرار می‌دادند و نیم میلیون نفر را قتل عام کردند. اگرچه این نسل‌کشی، در سایه‌ی بمباران اتمی، در تاریخ فراموش شد.

کورتیس لِمِی، ژنرال نیروی هوایی آمریکا و فرمانده عملیات‌های بمباران ژاپن بود.نشریه تایم، به خاطر بمباران توکیو که حتی در آن خلبانان آمریکایی از بوی گوشت سوخته استفراغ کرده بودند، او را چهره هفته کرد. او ربط دادن بمباران‌های آمریکا با اخلاق را احمقانه می‌خواند و توسط مردم ژاپن، لِمِیِ شیطان‌صفت خوانده می‌شد.

دانشمندانی که روزی در پی دست‌یابی آمریکا به بمب اتم بودند، حالا فهمیده بودند تاریخ را وارد چه مسیر خطرناکی کرده‌اند. لئو زیلارد، سعی کرد با ترومن دیدار کند، ولی او را به جای ترومن، پیش بِرنْز، وزیر خارجه فرستادند. برنز، ژاپن را شکست‌خورده می‌دانست و بیشتر نگران نفوذ شوروی در اروپا بود. او بمب اتم را ضرب شستی به شوروی می‌دانست که آن‌ها را متوجه قدرت نظامیِ آمریکا می‌کند.

لئو زیلارد، روزگاری با کمک انیشتین از روزولت خواسته بود، آمریکا برای مقابله با هیتلر، ساخت بمب اتم را آغاز کند. سخنان جیمی برنز، زیلارد را وحشت‌زده کرد.

دانشمندان، گزارشی تهیه کردند و نوشتند شوروی هم به زودی به بمب اتم دست پیدا می‌کند. آن‌ها معتقد بودند استفاده از بمب اتم توسط آمریکا، رقابت خطرناکی را آغاز می‌کند. ظاهراً افسران امنیتی، مانع انتشار گزارش شدند. ۱۵۵ نفر از دانشمندان پروژه هم دادخواستی نوشتند که باز هم حاصلی نداشت.

برخی‌ها بر این باورند که رابرت اوپنهایمر (رئیس آزمایشگاه پروژه) از لزلی گرووز (مسئول نظامی پروژه) خواسته تا دادخواست به ترومن نرسد.

در تاریخ آمده که بمباران اتمی، جنگ جهانی دوم را پایان داد؛ هر چند نظر بسیاری از فرماندهان نظامی آمریکایی هم این نبود. هنری استیمسون وزیر جنگ، یکی از این افراد بود. ترومن به او گفت اگر مخالف بمباران اتمی است، کناره‌گیری کند. ژنرال مک‌آرتور، فرمانده متفقین در اقیانوس آرام هم بمباران را غیر ضروری می‌دانست. حتی ژنرال کورتیس لِمِی هم معتقد بود ژاپن در دو هفته تسلیم می‌شد و بمب اتم را به پایان جنگ بی‌ارتباط می‌دانست.

ترومن و بِرنز فکر می‌کردند بهتر است بدون شوروی ژاپن را تسلیم کنند تا شوروی را از امتیازات پایان جنگ جهانی دوم محروم کنند.

۶ آگوست ۱۹۴۵، یکی از سیاه‌ترین روزهای تاریخ فرا رسید. ساعت ۸:۱۵ صبح، بمب اورانیومی «پسر کوچک» بر سر هیروشیما انداخته شد. ۱۰ها هزار نفر در دم کشته شدند. ۲ کیلومتر مربع کاملاً نابود شده بود. حتی هواپیمای حامل بمب هم شدیداً تکان خورد. گفته شده ۱۴۰ هزار نفر تا پایان سال و ۲۰۰ هزار نفر تا پایان سال ۱۹۵۰ کشته شدند.

گفته شده شهر هیروشیما، عامدانه در بمباران‌های قبلی هدف قرار نگرفته و برای تست بمب اتم سالم مانده بود. ترومن، آن لحظه روی عرشه‌ی ناو آگوستا بود و حاضرین در صحنه می‌گویند خوشحال به تک‌تک خدمه، خبر بزرگ‌ترین اتفاق تاریخ را می‌داد.

شوروی هم به ژاپن اعلام جنگ کرد و نیروهایش را به منچوری برد تا ضربه سختی به ژاپن بزند. آمریکا که نمی‌خواست شوروی، پیروزی در ژاپن را به نام خود بزند، ۹ آگوست، بمب پلوتونیومی «مرد چاق» را بر روی شهر ناکازاکی انداخت تا به فاصله سه روز، دومین بمب اتم را هم روی ژاپن انداخته باشد. ۴۰ هزار نفر، در دم کشته شدند.

شوروی که پیش از این، به روزولت قول حمله به ژاپن را داده بود، با ۱/۵ میلیون سرباز به ژاپن حمله کرد. البته ترومن نمی‌خواست شوروی را در پیروزی سهیم کند.

با از دست رفتن منچوری، بزرگترین مستعمره ژاپن، زنگ خطر برای ژاپن به صدا درآمد. ژاپن، ترس این را داشت که شوروی بقیه ژاپن را هم تصرف کند. امپراطور هیروهیتو، با خطاب قرار دادن مردم، دستور تسلیم داد. ژاپنی‌ها که امپراطور را مقدس می‌شماردند، برای اولین بار صدایش را شنیده بودند.

منچوری بخشی از چین بود که ژاپن در سال ۱۹۳۱، با حمله به آنجا، دولت دست‌نشانده‌ی مانچوئوکو را ایجاد کرده بود. ۹ آگوست ۱۹۴۵، همان روزی که بمب اتم دوم منفجر شد، شوروی با حمله به منچوری، ۷۰۰ هزار ژاپنی را کشته، زخمی و اسیر کرد. شوروی بعدها در شمال کره هم پیش رفت و در جنوب کره با آمریکا روبه‌رو شد.

جنگ جهانی دوم با کشته شدن جمعیتی حدوداً معادل جمعیت ایران، تمام شد. ترومن می‌خواست به مردم خودش و جهان اینطور القاء کند که اگر بمب اتم را بر سر مردم ژاپن نمی‌انداخت، جنگ با کشته شدن جمعیتی به مراتب بیشتر پایان می‌یافت.

با پایان جنگ، برخی پیشنهاد دادند که آمریکا با توافق با شوروی، بمب‌های اتمش را نابود کند و شوروی را وارد این رقابت تسلیحاتی مخرب نکند. ترومن موافق نبود و فکر می‌کرد شوروی هیچ وقت به بمب دسترسی پیدا نمی‌کند. او حالا آمریکا را قدرت مطلق نظامی می‌دانست و از نسل‌کشی اتمی هم هرگز پشیمان نبود.

ترومن در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۶۲ در پاسخ به سؤال مجری که گفت: «شب چطور خوابتان می‌برد؟»، گفت: «مشکلی برای خوابیدن ندارم! در تمام زندگی‌ام وقتی باید تصمیمی می‌گرفتم، این کار را انجام می‌دادم… وقتی سلاحی دارید که جنگ را خاتمه می‌دهد، استفاده نکردن از آن احمقانه است!»

اقتصاد آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، منقلب شده بود و ۲ برابر پیش از جنگ، صادرات داشت. خاکِ ایالات متحده بر خلاف شوروی، بیرون از زمین نبرد بود و حالا توانسته بود با در دست گرفتن اقتصاد جهان، دو سوم طلای جهان و سه‌چهارم سرمایه‌های جهان را در اختیار بگیرد. آمریکا، حالا در پی ایجاد نظم نوین آمریکایی در جهان بود. 

سال ۱۹۴۵، در کنفرانس برتون‌وودز در ایالت نیوهمشایر آمریکا، دو نهاد بزرگ سرمایه‌داری جهان پایه‌ریزی شدند. بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول.

قدم بعدی، حذف شوروی بود. آمریکا در حالی که انحصار بمب اتم را داشت، همچنان سعی داشت نشان دهد این شوروی است که برای جهان خطر دارد و قصد تسلط بر جهان را دارد. بسیاری از مردم آمریکا هم به این مسئله باور داشتند.

مارس ۱۹۴۶، چرچیل در سخنرانی‌اش در آمریکا، شوروی را به تلاش برای گسترش نامحدود قدرتش در جهان متهم کرد و اولین شعله‌های جنگ سرد را روشن کرد.

به دوره‌ی حدودی سال ۱۹۴۷ تا فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱ جنگ سرد می‌گویند. در این مدت، شوروی و آمریکا اگرچه مواجهه مستقیمی نداشتند، بارها تا مرز مواجهه رفتند و در نقاط مختلفی از جهان جنگ‌های نیابتی داشتند. ترس استفاده از بمب اتم توسط هر یک از طرفین، مانع از درگیری مستقیم می‌شد.

متفقین که پیروز جنگ جهانی دوم بودند، اکنون با وجود اختلافی که هر روز بیشتر می‌شد، رهبران کنونی جهان شده بودند. آن‌ها در خود این صلاحیت را می‌دیدند تا درباره بقیه کشورها تصمیم بگیرند. آن‌ها که خود را حافظ صلح و امنیت جهان می‌خواندند، شورای امنیت سازمان ملل را ایجاد و خود را اعضای دائمی‌اش کردند. اگرچه، ۱۰ کشور هم به صورت دوره‌ای عضو این شورا می‌شوند؛ ولی قطعنامه‌ها باید برای تصویب، رأی همه‌ی اعضای دائمی را داشته باشند.

ایالات متحده، شوروی (روسیه کنونی)، انگلیس، فرانسه و چین، کشورهای متفقین بودند که اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل هم شدند. اگر هر کدام از آن‌ها، با قطعنامه‌ای مخالف باشند، چیزی تصویب نمی‌شود. در چنین مواردی می‌گویند آن کشور قطعنامه را وتو کرده است.

سال ۱۹۴۷، آمریکا که خود را مصلحِ اقتصاد جهان می‌خواند، از سران اروپایی برای طرح بهبود اقتصادی دعوت کرد. کشورهایی که به طرح مارشال آمریکا پیوستند، وابستگی خود را به اردوگاه غرب نشان دادند و این اتفاق، سرآغازی بود بر دو دسته شدن جهان. آمریکایی‌ها، میلیاردها دلار در انگلستان، فرانسه و آلمان هزینه کردند. روس‌ها این طرح را نپذیرفتند، زیرا می‌دانستند آمریکا با طرح‌های اقتصادی خود، به دنبال سیطره بر اقتصاد جهان است.

طرح مارشال که یکی از اهدافش مبارزه با کمونیسم بود، سال ۱۹۶۱، سازمان همکاری و توسعه اقتصادی را بنا نهاد. این سازمان، اکنون ۳۸ عضو دارد و مقرش در پاریس است.

آمریکا در آپریل ۱۹۴۹، ایالات متحده را به هم‌پیمان نظامی با کشورهای اروپایی تبدیل کرد. پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو، ابزاری بود برای آمریکا، تا فرانسه، آلمان غربی، انگلیس و ایتالیا را نظامی کند.
سپتامبر همان سال، شواهد نشان می‌داد شوروی اولین آزمایش موفقیت‌آمیز اتمی را انجام داده و حالا رقابت شروع اتمی شده بود. آمریکا هم پروژه بمب هیدروژنی را آغاز کرد.

بعدها در سال ۱۹۵۵، شوروی هم برای مقابله با پیمان ناتو، پیمان ورشو را ایجاد کرد. کشورهای اروپای بلوک شرق، شامل آلبانی، آلمان شرقی، بلغارستان، چکسلواکی، رومانی و لهستان و مجارستان، به این پیمان پیوستند. جهان، برای جنگ لشکرکشی کرده بود.

سال ۱۹۴۹، چین، پرجمعیت‌ترین کشور جهان، به رهبری مائو زدونگ، کمونیستی شد. زنگ خطر برای غرب به صدا درآمد. سال ۱۹۵۰، استالین با چین متحد شد، اما آمریکا، دولت جدید چین را در سازمان ملل به رسمیت نشناخت.
ژانویه ۱۹۵۰، کره شمالی که حمایت شوروی و چین را داشت، به کره جنوبیِ تحت کنترل آمریکا حمله کرد. طرفین، یکدیگر را مقصر یکپارچه نشدن کره می‌دانستند.

حالا که چینی کمونیستی شده بود، آمریکا تاب کمونیستی شدن کره را دیگر نداشت. آن‌ها نگران ویتنام و فیلیپین هم بودند. نفوذ شوروی در آسیا، تنشان را لرزانده بود.

سال ۱۹۵۲، آمریکا اولین بمب هیدروژنی را در جزیره «اِلوگلَب» منفجر کرد. این بمب ۶۵ تنی، بزرگ‌تر از آن بود که با هواپیما انداخته شود. حاصل انفجار ۶ ساعته، سوختن جزیره به قطر ۱۶۰ کیلومتر بود. آمریکا بار دیگر، توان اتمی خود را به رخ شوروی کشاند و به شوروی پیام داد که حد خود را بداند!

جزیره الوگلب در جزایر مارشال، پس از انفجار کاملاً نابود شد و از روی کره زمین محو!

سال ۱۹۵۳، ژنرال آیزنهاور، رئیس‌جمهور آمریکا و جایگزین ترومن شد. در همان سال، استالین هم از دنیا رفت و حالا شوروی و آمریکا با رهبران جدیدی با هم مواجه می‌شدند. جالب اینجاست که سال ۱۹۵۱، چرچیل پس از یک دوره غیبت بار دیگر نخست‌وزیر بریتانیا شده بود. چرچیل، آیزنهاور و خورشچف (رهبر جدید شوروی) را گرد هم آورد و خطر جنگ اتمی را یادآور شد. حالا، حتی چرچیل هم از جنگ پیش رو ترسیده بود.

دوایت آیزنهاور، ژنرال پنج ستاره‌ی ارتش آمریکا و فرمانده عالی نیروهای متفقین در اروپا بود. گفته شده که آیزنهاور با بمباران اتمی ژاپن مخالف بوده.

درگیری‌ها در کره شدیدتر ‌شد. سربازان چینی هم وارد نبرد در شمال کره شده بودند. آن‌ها، آمریکایی‌ها در جنوب کره را مجبور به عقب‌نشینی کردند. ابهت نظامی آمریکا زیر سؤال رفت. اگرچه آمریکایی‌ها گفتند ما جهت حمله را عوض و به سمت دیگری رفته‌ایم و عقب‌نشینی‌ای در کار نبوده.

آمریکا که کره را در حال از دست رفتن می‌دید، تهدید کرد که از بمب اتم استفاده می‌کند.

نبرد آمریکا با شوروی در کره، بعضی وقت‌ها رو در رو هم می‌شد. در واقع جنگ سرد، گرم می‌شد! مشابه ژاپن، آمریکا تمام شهرهای کره شمالی را با بمب‌های آتش‌زا سوزاند.

منطقه کائسونگ در کره شمالی و نزدیک مرز کره جنوبی، محلی برای رونمایی از بمب اتمی جدید آمریکا انتخاب شد. رؤسای ستاد مشترک و شورای امنیت ملی ایالات متحده، این اقدام را تصویب کردند. سومین استفاده نظامی از بمب اتم در تاریخ، اینبار در کره شمالی در راه بود. اقدامی که به دلیل پیمان صلح، هیچ وقت انجام نشد.

در عوض، آمریکا سدهای نزدیک شهر پیونگ‌یانگ را هم بمباران کرد. سیل‌های عظیمی به راه افتاد و مزارع نابود شدند.

جولای ۱۹۵۳، پیمان صلح موقت امضا شد. کره به دو بخش شمالی و جنوبی، دقیقاً از جایی که جنگ سه سال پیش شروع شده بود، تقسیم شد.

آگوست ۱۹۵۴، شوروی هم اولین بمب هیدورژنی‌اش را در قزاقستان آزمایش کرد. رقابت شدیدتر می‌شد و همه از جنگ اتمی آینده هراسان. جالب اینکه نبرد بین کشورهایی بود که خود را برقرار کننده صلح جهان می‌خواندند.

آمریکا هم در جواب، سال ۱۹۵۴، درصد قابل توجهی از بمب‌های اتمی خود را در نزدیکی شوروی مستقر کرد. جهان، جای خطرناکی شده بود…

آیزنهاور تلاش می‌کرد تابوی بمب اتم را در اذهان بشکند. آمریکا می‌گفت که می‌توان از بمب اتم استفاده‌های غیرنظامی از قبیل حفاری‌های بزرگ، آزادسازی منابع نفتی و … کرد.

مارس ۱۹۵۴، آمریکا در آزمایش بمب اتم جدید خود در جزایر مارشال، باعث صدمه دیدن ماهی‌گیران ژاپنی و کشورهای دیگر شد. فشارها و مخالفت‌ها به صورت گسترده در جهان زیاد شد. نهرو، نخست‌وزیر هند، رهبران آمریکا را دیوانه‌های خودخواهِ خطرناک خواند.

جواهر لعل نهرو، از رهبران جنبش استقلال هند از بریتانیا بود. او اولین نخست‌وزیر هند بود و کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» از او، با ترجمه محمود تفضلی، توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است.

کمونسیم، اسم رمز حمله به هر کشوری شده بود که ادعای استقلال داشت. CIA یا همان سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در سال ۱۹۵۴، آربنز، رهبر محبوب گواتمالا را سرنگون کرد. او منافع اقتصادی آمریکا را به چالش کشیده بود. دالِس، وزیر خارجه آیزنهاور، باور داشت آربنز کمونیست است. یک سال قبل از گواتمالا، با کودتای CIA، دولت مصدق در ایران نیز سرنگون شده بود. ایران کشوری بود که ۲ هزار کیلومتر مرز مشترک با شوروی داشت. شوروی استراتژی محاصره غربی را بیش از پیش احساس می‌کرد.

جان فاستر دالس (سمت راست)، وزیر خارجه ایالات متحده بود و برادرش آلن دالس (سمت چپ)، رئیس CIA آمریکا.

فرانسه که پس از جنگ، صاحب کرسی دائمی شورای امنیت بود، به دنبال مستعمرات خود در هندوچین و آفریقا بود. همانند بریتانیا که در ماجرای ملی شدن صنعت نفت ایران از آمریکا کمک خواسته بود، فرانسه هم از آمریکا خواست تا در ویتنام به کمکش بیاید. فرانسوی‌ها هوشی‌مین، رهبر ویتنام را فردی شیطانی توصیف می‌کردند که دنبال حکومتی کمونیستی است؛ این در حالی است که ویتنام سال‌ها قبل از انقلاب روسیه و قبل از تولد مفهوم کمونیسم، با فرانسه بر سر استقلالش مبارزه کرده بود.

به یاد داریم که فرانسه در جنگ جهانی دوم، ظرف ۶ هفته، از هیتلر شکست خورده بود. ژنرال شارل دوگل، با هواپیمایی بریتانیایی، به لندن گریخت. او سال ۱۹۴۴ و با حمله متفقین به فرانسه، به عنوان قهرمان ملی، رئیس‌جمهور موقت فرانسه شد. حالا فرانسه، دولت خود را در طرف‌های پیروز جنگ و در شورای امنیت می‌دید.

با مقاومت ویتنامی‌ها، ۷ می ۱۹۵۴، استعمار فرانسه در آسیا پایان یافت. در سازمان ملل، قرار شد نیروهای هوشی‌مین به شمال ویتنام و نیروهای تحت حمایت فرانسه به جنوب بروند. قرار بر این شد انتخابات سال ۱۹۵۶، کشور را یکپارچه کند.

اما آمریکا، نِگودین‌دیِم را در ویتنام جنوبی به قدرت رساند. او استقلال‌طلبان را به بهانه کمونیست‌بودن مجازات و اعدام کرد و با حمایت آمریکا انتخابات سال ۱۹۵۶ را لغو کرد. بحران دوباره آغاز شد؛ با این تفاوت که حالا نبرد با آمریکا بود و نه فرانسه.

سال ۱۹۵۰، هوشی‌مین، برای ساختن ویتنام مستقل، از ترومن درخواست کمک کرد که بی‌پاسخ ماند. بعدها مشخص شد آمریکا از طرف دیگر حمایت می‌کند. تلاش او و ویتنامی‌ها الهام‌بخش انقلاب الجزایر و بیرون راندن فرانسه شد.

آمریکا، برای حمله احتمالی به شوروی، بازوهای اتمی خود در جهان را تقویت می‌کرد. سال ۱۹۵۳، آیزنهاور به مادرید رفت تا در ازای تأسیس پایگاه اتمی، وامی بزرگ به ژنرال فرانکو، دیکتاتور اسپانیا بدهد. پاداش این خوش‌خدمتی این بود که اسپانیا سال ۱۹۵۵ به عضویت سازمان ملل درآمد…

ژنرال فرانسیسکو فرانکو، در جنگ داخلی اسپانیا از سال ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۹، علیه جمهوری‌خواهان جنگیده بود و نگذاشته بود رژیم پادشاهی منحل شود. او در این جنگ، از نازی‌ها در آلمان و فاشیست‌ها در ایتالیا کمک می‌گرفت. بعدها در جنگ جهانی دوم، با وجود اظهار بی‌طرفی، به متحدین کمک می‌رساند.

هدف بعدی آمریکا، سوکارنو و اندونزی بود. آمریکا در سال ۱۹۵۷، از کودتای نظامی اندونزی حمایت کرد. اگرچه آمریکایی‌ها انکار کردند، ولی یکی از خلبانان آمریکایی که هواپیمایش هدف قرار گرفته بود، دستگیر شد و در کنفرانس مطبوعاتی ماجرا فاش شد. سوکارنو هم به سمت شوروی متمایل شد.

سال ۱۹۵۵، در شهر باندونگ اندونزی، ۲۹ رهبر آفریقایی و آسیایی دور هم جمع شدند. میزبان این جلسه احمد سوکارنو، رئیس‌جمهور اندونزی و رهبر مبارزه علیه استعمار هلند بود. جمال عبدالناصر از مصر، جواهر لعل نهرو از هند و هوشی‌مین از ویتنام هم حضور داشتند. این نشست، بعدها جنبش عدم تعهد را پایه‌ریزی کرد. آمریکا که این اقدام سوکارنو را ایجاد جبهه علیه خود می‌دید، خشمگین شد و با حمایت آمریکا در دهه ۵۰، در یکی از خونین‌ترین نسل‌کشی‌های تاریخ، ساختار قدرت در اندونزی تغییر کرد.

روس‌ها اسپوتنیک، اولین ماهواره فضایی جهان را در اکتبر ۱۹۵۷ به فضا فرستادند. آن‌ها یک ماه بعد اسپوتنیک ۲ را هم به فضا فرستادند. خورچشف در تماس تلفنی با آیزنهاور از رقابت صلح‌آمیز فضایی و پایان جنگ سرد سخن می‌گفت، اما آیزنهاور از برتری گسترده نظامی آمریکا و زیردریایی‌ها و ناوهای بزرگش گفته بود که حالا به سلاح اتمی مجهز شده بودند.

نیکیتا خورشچف، رهبر شوروی، چندان سیاست‌های استالین را نمی‌پسندید و برای اولین بار سخنانی ضد رهبر سابق شوروی به زبان آورده بود. او در سال ۱۹۵۵، پیمان ورشو که موازی پیمان ناتو بود را به امضای کشورهای شرق اروپا رسانده بود. او در مجارستان مداخله نظامی کرد که ۲۵۰۰ نفر مجار کشته شدند.

سال ۱۹۵۹، فیدل کاسترو و افراد انقلابی کوبا، نظام دیکتاتوری باتیستا را سرنگون کردند. کوبا که حیات خلوت آمریکا بود و منابع آمریکا را تأمین می‌کرد، حالا تأسیسات نفت را ملی کرده بود و از شوروی کمک دریافت می‌کرد. آمریکا، کوبا را تحریم کرد و همچنین در سال ۱۹۶۰ با حمایت آمریکا در کوبا کودتا شد.

کوبا که در نزدیکی آمریکا قرار داشت، می‌توانست خطری برای حملات اتمی شوروی به آمریکا باشد. حالا در آمریکا، همه‌جا خبر از خطر کوبا بود. چین و شوروی برای مقابله با تحریم آمریکا، پیشنهاد خرید شکر کوبا را دادند.

با افزایش مناقشات دو طرف، در آگوست ۱۹۶۰، آیزنهاور طرحی را تصویب کرد که در ۲۴ ساعت به شوروی و چین حملات اتمی همزمان انجام شود. تلفات احتمالی ۶۰۰ میلیون نفر تخمین زده می‌شد. این حمله هیچ‌گاه انجام نگرفت، چرا که نه آیزنهاور بر سر کار ماند و نه می‌شد از حملات احتمالیِ اتمی شوروی چشم پوشید.

علاوه بر آمریکا و شوروی که تا سال ۱۹۴۹ هر دو بمب اتم داشتند، انگلیس در سال ۱۹۵۲ و فرانسه در سال ۱۹۶۰ صاحب بمب شده بودند. تضمینی نبود که بقیه کشورها به این سلاح دست پیدا نکنند. این مسئله، حمله را برای آمریکا خطرناک می‌کرد؛ چرا که هر پاسخ احتمالی، برای آمریکا ترسناک بود. این تصویر آزمایش بمب فرانسه است.

در انتخابات ۱۹۶۰، رقابت بین نیکسون و جان اف کندی بود. بیشترین بحث درباره کمونیسم بود. نیکسون که معاون آیزنهاور و نماینده دولت سابق شناخته می‌شد، در این انتخابات شکست خورد. کندی، رئیس جمهور جدید در سال ۱۹۶۱، منبع تنش در جهان را نه برلین، بلکه مسکو خواند. او پرسنل ارتش را حدود ۳۰۰ هزار نفر افزایش داد و طرحی ملی برای پناهگاه‌های اتمی پیشنهاد داد.

با افزایش درگیری بین قدرت‌های شرق و غرب، سربازان آلمان شرقی در ۱۳ آگوست سال ۱۹۶۱، موانعی در سرتاسر آلمان برای جلوگیری از خروج و مهاجرت نصب کردند. بتن کم‌کم جای سیم خاردار را گرفت و دیوار برلین برای ۲۸ سال برلین را به دو منطقه‌ی شرقی و غربی تقسیم کرد.

شوروی حالا در آزمایش‌های اتمی از آمریکا جلو افتاده بود و بمب اتمی ۳۰ مگاتنی و ۵۰ مگاتنی را آزمایش و آمریکا را شوکه کرد. آمریکا هم به دنبال حمله به کوبا بود. در سال ۱۹۶۲، آمریکا به طور پیوسته در دریای کاراییب، تمرینات نظامی انجام می‌داد.

نیروهای آمریکا برای حمله به کوبا، مسیر طولانی‌ای نداشتند…

سال ۱۹۶۲، هواپیماهای جاسوسی آمریکا، تصاویر موشک‌های دوربرد بالستیک شوروی که در کوبا مستقر بودند را شکار کردند. رسانه‌ها از دخالت شوروی در منطقه گفتند، ولی شوروی این اقدام را مانند حضور موشک‌های آمریکا در ترکیه  دانست که بیخ گوش شوروی بود.

تنش به سرعت در حال افزایش بود و مردم پیوسته در حال دنبال اخبار از رادیو. هیچ وقت، تا به این اندازه، احتمال جنگ اتمی جدی نشده بود.

شوروی استقرار موشک‌هایش در کوبا را منطقی می‌دانست؛ چرا که آمریکا هم موشک‌های ژوپیتر خود را در ایتالیا و ترکیه مسقر کرده بود.

در آن سال، اتفاقات زیاد و بعضاً ناخواسته‌ای افتاد که می‌توانست جنگ را شروع کند؛ جنگ، هر چند تا شرف وقوع رفت، ولی اتفاق نیفتاد. در لحظاتی عجیب که هر دو طرف از جنگ اتمی واهمه داشتند، خورشچف در پیامی به کندی گفت که اگر اوضاع از دست ما دو نفر خارج شود، تا نابود شدن کل جهان متوقف نخواهد شد.

در نبرد دریایی ناخواسته‌ای نزدیک بود بین زیردریایی شوروری و ناو هواپیمابر آمریکا درگیری رخ دهد و نبرد اتمی آغاز شود. اما این اتفاق نیفتاد.

صبح ۲۸ اکتبر ۱۹۶۲، شوروی اعلام کرد که موشک‌هایش را از کوبا خارج می‌کند تا خطر جنگ را از سر دو کشور بردارد. خورشچف ترسو خوانده شد و فشارها او را یک سال بعد به برکناری واداشت. سال ۱۹۶۳، کندی هم که آمریکا را در باتلاق ویتنام گرفتار می‌دید، پس از بررسی نیروهای آمریکا به این نتیجه رسید که نیروها تا سال ۱۹۶۵ به طور کامل از ویتنام خارج شوند. او همان سال، خواستار پایان جنگ سرد هم شد.

نیروهای آمریکا تا سال ۱۹۶۵ از ویتنام خارج نشدند. چرا که با ترور کندی و روی کار آمدن معاونش لیندون جانسون و پس از او ریچارد نیکسون، حضور آمریکا به صورت شدیدتر در ویتنام ادامه یافت و جان ۱۰۰ ها هزار نفر را گرفت.

پس از آمریکا، شوروی، انگلیس و فرانسه، در سال ۱۹۶۴، چین هم به سلاح اتمی مجهز شد. حالا همه کشورهای عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل، دارای جنگ‌افزار هسته‌ای بودند.

آن‌ها که بیم این را داشتند که کشور دیگری صاحب سلاح اتمی شود و قدرتشان را به چالش بکشد، سال ۱۹۶۸، پیمان منع اشاعه‌ی سلاح‌های هسته‌ای (NPT) را تصویب کردند. بر طبق این معاهده، کشورهایی که تا آن زمان سلاح اتمی نداشتند، دیگر حق تلاش برای دست‌یابی به سلاح اتمی را نداشتند.

البته علاوه بر این کشورها، بلژیک، آلمان، هلند، ایتالیا و ترکیه به واسطه ناتو، سلاح اتمی آمریکایی دارند. کشورهای بلاروس، قزاقستان، آفریقای جنوبی و اوکراین هم به واسطه پیوستن به این معاهده، سلاح‌های اتمی خود را نابود کرده‌اند.

با این پیمان، جهان به دو دسته کشور تقسیم شده بود. کشورهای پیروز در جنگ جهانی دوم که رسماً داشتن سلاح اتمی آن‌ها پذیرفته شد و کشورهای دیگر که حق داشتن سلاح را نداشتند؛ در واقع کشورهای دارای سلاح، تعیین کردند که دیگر کشورها حق ندارند صاحب سلاح اتمی شوند!

در میان کشورهای جهان، هند، پاکستان و اسرائیل به این پیمان نپیوسته‌اند و کره شمالی هم از آن خارج شده. از این چهار کشور، هند، پاکستان و کره شمالی دارای سلاح اتمی هستند. اسرائیل با وجود داشتن سلاح اتمی، هنوز رسماً آن را اعلام نکرده.

آنچه خواندید، تلاشی -هر چند ناقص- بود از خلاصه‌ی آنچه که از جنگ جهانی دوم تا حدود سال ۱۹۷۰ اتفاق افتاد. اتفاقاتی که در پی آن، قدرت‌های پیروز جنگ جهانی دوم، با وجود دخالت‌ها و کشتارهای نظامی متعدد در سراسر جهان، خود را حافظ امنیت جهان دانستند.

عجیب‌تر آنکه تهدیدهای اتمی و تنها موارد استفاده از بمب اتم خودشان بوده‌اند. آن‌ها همچنین خود را به طور رسمی، دارای حق داشتن سلاح اتمی، طبق ان‌پی‌تی اعلام کردند. کشورهایی که طبق مناسبات بین‌المللی دارای حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل هستند.

اگرچه همواره تلاش‌هایی برای عوض کردن ساختار قدرت شورای امنیت و برچیده شدن حق وتو کشورهای آمریکا، روسیه، انگلیس، فرانسه و چین شده است، اما برای مصوب شدن این تغییرات لازم است خود این کشورها چنین مصوباتی را وتو نکنند. طبیعی است که این کشورها نمی‌گذارند بقیه قدرتشان را به چالش بکشند!

بی‌شک آنچه خواندید خالی از اشتباه نبود؛ هرچند سعی شده منابع متعددی بررسی و استفاده شود. مثل همیشه نظرات، نکات، انتقادات و تذکرات شما باعث بهبود رشته‌استوری‌های بعد خواهد شد.